داستان فرهاد و ناخدا خورشید و قیس
نوع فایل:pdf
تعداد صفحه:9
حجم:481 کیلوبایت
نوع داستان:ماجراجویی و هیجان انگیز
ناخدا خورشید فریاد میزند که تحمل کنید، تحمل کنید. کشتی آتش گرفته و فرهاد و خسرو در حال خاموش کردن آن هستند .ناخدا بلاخره دستور عقب نشینی میدهد و فرار را برقرار ترجیح می دهد .دزدان دریایی میخواهند حمله نهایی را انجام دهند برای همین دستور پیش روی صادر می شود. ناخدا با تمام توان میخواهد از کشتی و اموال آن محافظت کند. اما تعداد دزدان دریایی بسیار است. ناگهان شلیک پیاپی دزدان دریایی متوقف میشود ناخدا به اطراف نگاه می کند متوجه میشود فرهاد پرچم صلح را بالا برده. و به شدت عصبانی میشود و میگوید(( فرهاد چرا این کار را کردی؟)) فرهاد جواب می دهد ((به نفع خودمان بود حداقل زنده ماندن بهتر از مردن است)) ناگهان چشم ناخدا به قایق دزدان دریایی که به طرف آنها می آید میافتد. نمی داند چه کند، بلاخره تصمیم را میگیرد و تسلیم میشود قایق به کشتی نزدیک میشود، ۵ نفر مسلح وارد کشتی می شوند و می گویند کشتی را تسلیم کنید یا خیر؟.......
فرهاد و ناخدا خورشید و قیس_1694882065_63129_11817_1754.zip0.44 MB |